آزمون طرحواره‌های ناسازگار یانگ

طرحواره‌درمانی، یک شیوه‌ی درمانی است که توسط جفری یانگ برای درمان اختلالات شخصیتی و نیز دیگر اختلالات مزمن ذهنی توسعه پیدا کرده است.

 

چهار مفهوم اساسی در تکنیک‌های طرحواره‌درمانی شامل "طرحواره‌ی ناسازگار اولیه"، "سبک مقابله‌کننده"، "احتیاجات هیجانی و احساسی" و "حالات خلقی متفاوت" می‌باشد.

 

اکنون از طرحواره‌درمانی در زوج‌درمانی نیز استفاده می‌شود، به عنوان نوعی مشاوره در رابطه، به هر یک از شرکا کمک می‌کند تا تله ذهنی خود را بشناسند و ببیند چگونه باعث درگیری و بهم خوردن رابطه می‌شود.

 

این آزمون، دارای ۹۰ سوال است و 18 طرحواره‌ی ناسازگار را در 5 حوزه بررسی می‌کند.

 

لطفا هر جمله را با دقت بخوانید و ببینید تا چه حد توصیف درستی از شما به دست می‌دهد.

 

پاسخ‌های آزمون بر روی مقیاس 6 درجه ای (کاملاً درست، تقریبا درست، اندکی درست، بیشتر درست است تا غلط، تقریبا غلط و کاملاً غلط) تنظیم شده است.

 

انجام آزمون حدود ۲۰ دقیقه زمان می‌گیرد و لازم هست به همه سوالات پاسخ دهید.

به پرسشنامه طرحواره یانگ (YSQ) خودتان خوش‌آمدید

۱.‫کسی‬‫ نیست‬ ‫تا‬ ‫نیازهای‬ ‫عاطفی‬ ‫مرا‬ ‫برآورده‬ ‫کند‪.‬‬

۲.‫من عشق و توجه کافی را دریافت نکرده ام

۳.غالباً کسی را نداشتم که برای نصیحت و حمایت عاطفی به او تکیه کنم.

۴.اغلب کسی را نداشته ام که از من حمایت کند حرفهایش را با من بزند و عمیقاً

۵.در بیشتر اوقات زندگی کسی را نداشتم که بخواهد با من رابطه صمیمی برقرار کند و وقت زیادی را با من بگذراند.

۶.به طور کلی کسی نبوده که به من عاطفه محبت و صداقت نشان دهد.

۷.در بیشتر اوقات ،زندگی این احساس به من دست نداد که برای فرد دیگری شخص ویژه و ممتازی به شمار میروم

۸.در اغلب اوقات زندگی کسی را نداشتم که واقعاً به حرف دل من گوش دهد، مرا بفهد با این که احساسها و نیازهای واقعی مرا درک کند.

۹.وقتی که نمیدانستم کاری را چگونه انجام دهم به ندرت شخصی پیدا میشد که مرا نصیحت و راهنمایی کند

۱۰.نگرانم افرادی را که دوست دارم در آینده ای نزدیک بمیرند حتی وقتی دلایل پزشکی کمی برای تأیید این نگرانی وجود دارد.

۱۱.من به افراد نزدیک خودم خیلی وابسته ام چون میترسم مبادا مرا ترک کنند.

۱۲.نگرانم که نزدیکانم مرا ترک کنند یا مرا به حال خود رها کنند.

۱۳.احساس میکنم که حمایت عاطفی کافی دریافت نکرده ام

۱۴.احساس میکنم که روابط مهم زندگی ام چندان تداوم نداشته باشد و انتظارم این است که این روابط به زودی تمام شوند.

۱۵.عادت کرده ام با کسانی ارتباط برقرار کنم که به تعهدات خود پایبند نیستند. در نهایت من تنها و بی کس خواهم ماند.

۱۶.در نهایت من تنها و بی کس خواهم ماند.

۱۷.وقتی احساس میکنم کسی برایم مهم است از من دوری میکند مأیوس میشوم.

۱۸.برخی اوقات آنقدر نگران آن هستم که مردم مرا ترک کنند که آنها را از خود دور میکنم

۱۹.وقتی شخصی حتی برای مدت زمان کوتاهی مرا ترک میکند خیلی ناراحت میشوم

۲۰.همیشه نمیتوانم به حمایت اطرافیانم تکیه کنم

۲۱.نمیتوانم با مردم رابطه صمیمی داشته باشم چون اعتماد ندارم همیشه در کنارم بمانند.

۲۲.به نظر میرسد افراد مهم زندگی من همیشه تغییر میکنند

۲۳.نگرانم افرادی را که دوستشان دارم فرد دیگری را پیدا کنند و او را به من ترجیح دهند و مرا ترک کنند

۲۴.افراد نزدیک من، غیر قابل پیش بینی بوده اند لحظه ای مهربان و لحظه ای دیگر عصبی، ناراحت خودمحور و پرخاشگر

۲۵.آن قدر به دیگران نیازمندم که نگران از دست دادن آنها هستم.

۲۶.نمیتوانم شخصیت واقعی ام را بروز بدهم یا احساس واقعی ام را بیان کنم چون می ترسم دیگران مرا ترک کنند.

۲۷.احساس میکنم مردم از من سودجویی میکنند.

۲۸.اغلب احساس میکنم که باید از خودم در برابر مردم محافظت کنم.

۲۹.احساس میکنم که باید در حضور دیگران از خودم محافظت کنم چون در غیر این صورت عمداً به من آسیب میزنند

۳۰.اگر فردی کارهای خیلی خوبی برایم انجام دهد پیش خودم فکر میکنم که حتماً قصد و انگیزه خاصی داشته است.

۳۱.دیگران دیر یا زود به من خیانت میکنند

۳۲.اغلب مردم فقط به فکر خودشان هستند.

۳۳.در اعتماد کردن به دیگران مشکل دارم

۳۴.نسبت به انگیزه های دیگران سوظن شدید دارم

۳۵.مردم به ندرت درستکار هستند آنها معمولاً ریاکارند.

۳۶.معمولاً به طور جدی به انگیزه های نهانی مردم فکر میکنم

۳۷.اگر فکر کنم فردی میخواهد به من ضربه بزند پیش دستی میکنم و اول من به او ضربه میزنم

۳۸.مردم معمولاً مجبورند قابل اعتماد بودن خودشان را برای من ثابت کنند، چون به مردم اصلاً اعتماد ندارم

۳۹.برای این که ببینم مردم به من راست میگویند یا نیت خوبی دارند آنها را امتحان می کنم

۴۰.با این باور موافقم دیگران را کنترل کن وگرنه تحت کنترل دیگران قرار میگیری

۴۱.وقتی فکر میکنم که دیگران چگونه در طول زندگی ام با من به خشونت رفتار کرده اند عصبانی میشوم.

۴۲.در طول زندگی ام مردم به من نزدیک شده اند تا از من سودجویی کنند یا برای رسیدن به اهدافشان از من سواستفاده کنند.

۴۳.افراد مهم زندگی ام از نظر عاطفی جسمانی یا جنسی با من بدرفتاری کرده اند.

۴۴.وصله ناجور اجتماع هستم

۴۵.اساساً با مردم خیلی فرق دارم

۴۶.نمیتوانم به فردی یا گروهی تعلق خاطر داشته باشم انسان گوشه گیری هستم.

۴۷.احساس میکنم با مردم بیگانه ام

۴۸.احساس تنهایی و انزوا میکنم

۴۹.همیشه احساس میکنم در جمع جایی ندارم

۵۰.واقعاً هیچ کس مرا درک نمی کند.

۵۱.خانواده من با بقیه خانواده ها متفاوت بود.

۵۲.برخی اوقات احساس میکنم بیگانه ام

۵۳.اگر فردا ناپدید شوم هیچ کس متوجه این موضوع نمیشود.

۵۴.مردان یا زنانی را که دوستشان دارم وقتی عیبهای مرا میبینند نمیتوانند دوستم داشته باشند.

۵۵.اگر کسی واقعاً مرا بشناسد مایل نیست با من رابطه ای صمیمی برقرار کند.

۵۶.ذاتاً آدم بی ارزش و مشکل داری هستم

۵۷.احساس میکنم نمیتوانم با یک زن با یک مرد خوب رابطه برقرار کنم به گونه ای که به من احترام بگذارد و از این طریق احساس کنم انسان ارزشمندی هستم هر چقدر در این راه تلاش کنم فایده ندارد.

۵۸.شایستگی عشق توجه و احترام دیگران را ندارم

۵۹.احساس میکنم هیچ کس مرا دوست ندارد.

۶۰.در بسیاری از جنبه ها چنان شخصیت پر از عیب و ایرادی دارم که نمیتوانم در کنار دیگران راحت باشم.

۶۱.اگر دیگران متوجه عیب و ایراد من بشوند نمیتوانم توی رویشان نگاه کنم.

۶۲.وقتی افراد مرا دوست دارند احساس میکنم گولشان زده ام

۶۳.اغلب متوجه میشوم که به طرف کسانی جلب میشوم که از من خیلی ایراد میگیرند یا مرا طرد میکنند.

۶۴.رازهایی دارم که نمیخواهم نزدیکانم به آنها پی ببرند.

۶۵.تقصیر من است که والدینم نتوانستند مرا به قدر کافی دوست داشته باشند.

۶۶.نمی گذارم مردم شخصیت واقعی ام را بشناسند.

۶۷.یکی از شدیدترین ترسهایم این است که عیب و نقص هایم برملا شوند.

۶۸.یکی از شدیدترین ترسهایم این است که عیب و نقص هایم برملا شوند.

۶۹.تقریباً هیچ کاری را نمیتوانم به خوبی دیگران انجام بدهم.

۷۰.هر زمان پیشرفتی در کارم به وجود میآید احساس بی کفایتی میکنم

۷۱.بیشتر مردم در حوزه های شغلی و تحصیلی از من تواناترند.

۷۲.آدم شکست خورده ای هستم.

۷۳.اکثر افراد در کار یا تحصیل از من با استعدادترند.

۷۴.در کار یا تحصیل مثل بقیه باهوش نیستم.

۷۵.شکست ها و بی کفایتی هایم در حوزه کار یا تحصیل مایه شرمساری من است.

۷۶.از آن جا که در زندگی پیشرفت و دستاورد چندانی نداشته ام اغلب در حضور دیگران خجالت میکشم.

۷۷.زمانی که موفقیت را با دیگران مقایسه میکنم اغلب به این نتیجه میرسم دیگران خیلی از من موفق ترند.

۷۸.‫احساس میکنم نمیتوانم به تنهایی از پس کارهای روزمره ام بربیایم.

۷۹.به کمک دیگران نیاز دارم.

۸۰.احساس میکنم نمیتوانم به تنهایی گلیم خودم را از آب بیرون بکشم.

۸۱.معتقدم که دیگران بهتر از خودم میتوانند از من مراقبت کنند.

۸۲.وقتی با یک وظیفه جدید خارج از حوزه کاری ام روبه رو میشوم به دردسر می افتم مگر این که کسی مرا راهنمایی کند.

۸۳.فکر میکنم در انجام کارهای روزمره آدم وابسته ای هستم.

۸۴.انجام هر کاری حتی اگر خارج از حوزه کار یا تحصیل باشد مرا ناراحت و عصبی می کند.

۸۵.در بسیاری از حوزه های زندگی خودم را آدم بی کفایتی میدانم.

۸۶.اگر به قضاوتهای خود در موقعیتهای متداول زندگی اعتماد کنم تصمیم های اشتباهی میگیرم.

۸۷.عقل درست و حسابی ندارم.

۸۸.اصلاً به قضاوتهای خودم در موقعیتهای روزمره اعتماد ندارم.

۸۹.نمیتوانم به تواناییهای خودم برای حل مشکلات روزمره اعتماد کنم.

۹۰.احساس میکنم برای این که مشکلاتم را حل کنم احتیاج به کسی دارم که بتوانم به راهنماییهایش اعتماد کنم.

۹۱.زمانی که بحث پذیرش مسئولیتهای روزمره پیش میآید بیشتر مثل بچه ها رفتار میکنم تا یک انسان بالغ و عاقل

۹۲.متوجه شده ام که پذیرش مسؤولیتهای روزمره زندگی برای من خیلی سخت و طاقت فرسا است.

۹۳.نمی توانم از شر این احساس رها شوم که مبادا اتفاق بدی بیفتد.

۹۴.احساس میکنم هر لحظه ممکن است یک فاجعه طبیعی ، جنایی حقوقی یا پزشکی برای من اتفاق بیفتد.

۹۵.میترسم که مبادا فردی آواره و ولگرد شوم.

۹۶.میترسم مورد حمله قرار بگیرم.

۹۷.خیلی احتیاط میکنم تا مریض نشوم یا صدمه نبینم.

۹۸.نگرانم که به بیماری خطرناکی مبتلا شوم حتی وقتی که پزشک هیچ گونه علامت خطری را تشخیص نداده است.

۹۹.آدم ترسویی هستم.

۱۰۰.نگرانم که در جهان وقایع بدی نظیر جنایت آلودگی محیط زیست و غیره رخ بدهد.

۱۰۱.اغلب احساس میکنم که ممکن است دیوانه شوم.

۱۰۲.اغلب احساس میکنم به یک حمله اضطرابی دچار میشوم.

۱۰۳.اغلب نگرانم از این که دچار سکته قلبی یا بیماری سرطان شوم حتی زمانی که دلایل پزشکی کمی برای این نگرانی وجود دارد.

۱۰۴.احساس میکنم جهان، جایگاه خطرناکی است.

۱۰۵.قادر نیستم از والدینم جدا شوم کاری که همسن و سالهایم انجام میدهند.

۱۰۶.من و والدینم تمایل داریم خود را بیش از حد در زندگی و مسایل یکدیگر درگیر کنیم.

۱۰۷.اگر من و والدینم مسایل جزئی و خصوصی خود را از یکدیگر پنهان کنیم، احساس گناه یا خیانت میکنیم.

۱۰۸.من و والدینم مجبوریم هر روز با هم صحبت کنیم و گرنه یکی از ما احساس گناه ناامیدی با تنهایی میکند.

۱۰۹.اغلب احساس میکنم هویت جداگانه ای از والدینم و همسرم ندارم.

۱۱۰.اغلب احساس میکنم انگار سایه سنگین والدینم دائم بر سر من است به نحوی که نمی توانم یک زندگی جداگانه برای خودم داشته باشم.

۱۱۱.خیلی سخت است از افرادی که با آن صمیمی شده ام جدا شوم؛ هرگونه جدایی مرا شدیدا آشفته می کند.

۱۱۲.هویت من چنان با هویت والدینم و همسرم گره خورده است که واقعا نمیدانم کی هستم و یا چی میخواهم.

۱۱۳.وقتی که دیدگاه یا عقاید من با دیدگاه و عقاید والدینم و همسرم تفاوت دارد شدیدا آشفته میشوم.

۱۱۴.اغلب احساس میکنم در رابطه با والدینم و همسرم هیچ گونه حریم خصوصی ندارم

۱۱۵.احساس میکنم زندگی مستقل و جداگانه من والدینم را آزرده خاطر خواهد کرد.

۱۱۶.در کار دیگران دخالت نمیکنم چون از عواقب دخالت در آن کارها میترسم.

۱۱۷.اعتقاد دارم اگر بخواهم هر کاری انجام بدهم برای خودم دردسر درست میکنم.

۱۱۸.احساس میکنم چاره ای ندارم جز این که به خواسته های دیگران تن بدهم چون در غیر این صورت یا مرا ترک میکنند و یا در صدد تلافی بر می آیند.

۱۱۹.در روابطم به دیگران اجازه میدهم که بر من مسلط شوند.

۱۲۰.همیشه به دیگران اجازه میدهم به جای من تصمیم بگیرند در نتیجه واقعا خواسته های خودم را نمیشناسم.

۱۲۱.احساس میکنم تصمیمهای مهم زندگی ام را دیگران میگیرند.

۱۲۲.نگرانم که دیگران مرا طرد کنند به همین دلیل همیشه در این فکرم که خوشایند و باب طبع دیگران باشم.

۱۲۳.خیلی برای من مشکل است که از دیگران تقاضا کنم حقوقم را رعایت و احساساتم را درک کنند.

۱۲۴.به جای این که عصبانیتم را مستقیم ابراز کنم جور دیگری تلافی میکنم.

۱۲۵.من بیشتر از دیگران از برخورد و ایجاد تعارض اجتناب میکنم.

۱۲۶.نیازهای دیگران را در اولویت قرار میدهم و گرنه احساس گناه میکنم.

۱۲۷.وقتی دیگران را دست تنها میگذارم یا مایوسشان میکنم احساس گناه میکنم.

۱۲۸.من بیشتر به مردم کمک میکنم تا این که از آنها تقاضای کمک داشته باشم.

۱۲۹.در نهایت کار مراقبت از نزدیکانم روی دوش من است.

۱۳۰.اگر کسی را دوست داشته باشم تقریباً همه کارهای او را تحمل میکنم.

۱۳۱.آدم خوبی هستم چون بیش از آن که به فکر خودم باشم به فکر دیگرانم.

۱۳۲.در محیط کار معمولا داوطلبانه وقت بیشتری صرف میکنم یا کار بیشتری انجام می دهم.

۱۳۳.مهم نیست که سرم چه قدر شلوغ است من همیشه میتوانم وقتی را برای دیگران کنار بگذارم.

۱۳۴.خیلی کم توقع ام چون نیازهای من در حداقل است.

۱۳۵.تنها وقتی خوشحال میشوم که اطرافیانم خوشحال باشند.

۱۳۶.از بس که سرگرم مراقبت از دیگران هستم وقتی کمی برای خودم میماند.

۱۳۷.همیشه به درد دل دیگران گوش داده ام.

۱۳۸.وقتی به کسی هدیه میدهم بیشتر خوشحال میشوم تا این که هدیه بگیرم.

۱۳۹.اطرافیانم معتقدند که من برای رفع نیازهای دیگران خیلی تلاش میکنم ولی برای خودم کاری نمیکنم.

۱۴۰.هر چه قدر برای رفع نیازهای دیگران تلاش کنم باز هم احساس میکنم کوتاهی کرده ام.

۱۴۱.اگر کار دلخواهم را انجام بدهم به شدت احساس ناراحتی میکنم.

۱۴۲.برای من خیلی مشکل است که از دیگران بخواهم نیازهایم را ارضاء کنند.

۱۴۳.نگرانم که کنترلم را از دست بدهم.

۱۴۴.نگرانم که اگر نتوانم خشم خودم را کنترل کنم از لحاظ جسمی یا هیجانی به دیگران آسیب جدی بزنم.

۱۴۵.احساس میکنم که باید هیجانها و تکانه های خودم را کنترل کنم چون در غیر این صورت احتمال دارد اتفاق بدی بیفتد.

۱۴۶.خشم و کینه زیادی دارم که آن را بیان نمیکنم.

۱۴۷.خجالت میکشم از این که احساسهای مثبت ام مثل محبت و توجه را به دیگران بروز بدهم.

۱۴۸.از این که احساساتم را به دیگران ابراز کنم خیلی شرمسار میشوم.

۱۴۹.برای من خیلی سخت است که صمیمی و خودمانی رفتار کنم.

۱۵۰.آن قدر خودم را کنترل میکنم که مردم فکر میکنند آدم بی احساسی هستم.

۱۵۱.از نظر دیگران من آدم عصبی و ناراحتی هستم.

۱۵۲.باید در هر کاری که انجام میدهم بهترین باشم نمیتوانم بپذیرم که نفر دوم باشم.

۱۵۳.تلاش میکنم که همیشه تمام کارها را به بهترین نحو ممکن انجام دهم.

۱۵۴.من باید در بیشتر اوقات در بهترین حالت باشم.

۱۵۵.سعی میکنم نهایت تلاش خودم را بکنم خوب بودن نسبی کار هیچگاه مرا راضی نمی کند.

۱۵۶.آن قدر کار دارم که تقریبا در زندگی من هیچ گونه آسایش و راحتی وجود ندارد.

۱۵۷.تقریباً هیچ کدام از کارهای من به اندازه کافی خوب نبوده اند میتوانم همیشه کارم را بهتر انجام بدهم.

۱۵۸.باید به تمام مسئولیت هایم عمل کنم.

۱۵۹.احساس میکنم برای پیشرفت و دستیابی به خواسته هایم همواره تحت فشار هستم.

۱۶۰.روابطم با دیگران صدمه دیده است چون خیلی به خودم سخت میگیرم.

۱۶۱.سلامتی من در خطر است زیرا به دلیل اصرار بر انجام کارهای بدون عیب و نقص به شدت تحت استرس هستم.

۱۶۲.اغلب لذتها و خوشیهایم را فدا میکنم تا کارها را طبق معیارهای سخت گیرانه ام انجام بدهم.

۱۶۳.وقتی اشتباه میکنم مستحق شدیدترین و بی رحمانه ترین انتقادها هستم.

۱۶۴.وقتی که کاری را اشتباه انجام میدهم نمیتوانم خودم را ببخشم یا دست به بهانه تراشی بزنم.

۱۶۵.آدم رقابت طلبی هستم.

۱۶۶.ارزش زیادی برای پول و منزلت اجتماعی قائلم.

۱۶۷.همیشه باید در هر کاری بهترین باشم.

۱۶۸.وقتی از کسی چیزی میخواهم خیلی برای من سخت است که «نه» بشنوم.

۱۶۹.اگر نتوانم به خواسته ام برسم دچار خشم و تندخویی میشوم.

۱۷۰.آدم خاصی هستم و نمیتوانم محدودیتهایی را که بر سر راه دیگران وجود دارد بپذیرم.

۱۷۱.از این که مرا محدود کنند یا جلوی کار مرا بگیرند به شدت متنفرم.

۱۷۲.احساس میکنم نباید از قوانین و قراردادهای بهنجاری که مردم تابع آنها هستند اطاعت کنم.

۱۷۳.احساس میکنم کارها و خواسته های من ارزشمندتر از کارها و خواسته های دیگران است.

۱۷۴.معمولا نیازهای خودم را مقدم تر از نیازهای دیگران میدانم.

۱۷۵.اغلب متوجه شده ام که به قدری درگیر کارهای خودم هستم که دیگر نمیتوانم وقتی را به دوستان یا اعضای خانواده ام اختصاص بدهم.

۱۷۶.افراد اغلب به من میگویند در شیوه انجام کارها خیلی کنترل گرانه رفتار میکنم.

۱۷۷.وقتی دیگران به خواسته هایم عمل نکنند به شدت عصبانی و تندخو میشوم.

۱۷۸.نمیتوانم تحمل کنم که دیگران به من دستور بدهند.

۱۷۹.به سختی میتوانم جلوی مصرف مواد سیگار کشیدن پرخوری یا سایر مشکلات رفتاری ام را بگیرم.

۱۸۰.حوصله انجام کارهای متداول زندگی یا کارهای ملال آور را ندارم.

۱۸۱.اغلب بر اساس احساسها و تکانه هایم عمل میکنم و باعث دردسر خودم و آزار دیگران می شوم.

۱۸۲.اگر به یکی از اهدافم نرسم زود مأیوس میشوم و دست از تلاش بر میدارم.

۱۸۳.خیلی برای من سخت است که به خاطر دستیابی به هدف بلندمدت از سر خیر رضایت مندی فوری بگذرم.

۱۸۴.زیاد پیش می آید که وقتی عصبانی بشوم دیگر نمیتوانم جلوی عصبانیتم را بگیرم.

۱۸۵.تمایل دارم در هر کاری افراط کنم، حتی وقتی این افراط نتایج بدی برای من به دنبال دارد.

۱۸۶.زود کسل میشوم.

۱۸۷.وقتی در انجام کارهایم با مشکل مواجه بشوم معمولا نمی توانم آن کار را ادامه بدهم و تکمیل کنم.

۱۸۸.نمیتوانم مدت زمان زیادی روی یک کار تمرکز کنم.

۱۸۹.نمیتوانم خودم را مجبور کنم که کارهای بدون لذت را انجام بدهم، حتی اگر بدانم که این کارها نتایج خوبی به دنبال دارد.

۱۹۰.با کوچکترین مانعی در سر راه دستیابی به اهدافم آرامش خودم را از دست میدهم.

۱۹۱.به ندرت توانسته ام به تصمیمها و راه حلهایم پایبند باشم.

۱۹۲.آدم رک و صریحی هستم احساسهایم را بدون رودربایستی نشان میدهم و اصلاً مهم نیست که بروز این احساسها چه پیامدهایی به دنبال دارد.

۱۹۳.اغلب کارها را بدون فکر انجام میدهم و بعد پشیمان میشوم.

۱۹۴.برای من مهم است که تقریبا هر کسی که مرا میشناسد دوستم داشته باشد.

۱۹۵.بسته به اینکه دیگران از من چه میخواهند خودم را تغییر میدهم تا آنها مرا بیشتر دوست داشته باشند.

۱۹۶.با جدیت تمام تلاش میکنم که بدنم و ظاهرم تأثیر خوبی روی دیگران داشته باشد.

۱۹۷.ارزش من اساساً بستگی به این دارد که دیگران درباره من چه نظری دارند.

۱۹۸.ثروت و معاشرت با افراد سرشناس باعث احساس ارزشمندی من میشود.

۱۹۹.وقت زیادی صرف ظاهر خودم میکنم تا دیگران به من ارزش قائل شوند.

۲۰۰.دستیابی به موفقیت برای من بینهایت ارزشمند است به شرط این که دیگران این موفقیت ها را ببینند.

۲۰۱.این قدر فکر و ذکرم به این موضوع صرف میشود که نظر دیگران درباره من مثبت باشد، گاهی اوقات فراموش میکنم کی هستم.

۲۰۲.اگر اهداف من مورد پذیرش و تأیید دیگران نباشد دنبال کردن آن اهداف برای من سخت است.

۲۰۳.وقتی به تصمیم های زندگی ام نگاه میکنم میبینم که در بیشتر این تصمیم ها سعی کرده ام در ذهنم نظر دیگران را لحاظ کنم.

۲۰۴.کرده ام در ذهنم نظر دیگران را لحاظ کنم حتی اگر کسی را دوست نداشته باشم با این حال تلاش میکنم او مرا دوست داشته باشد.

۲۰۵.اگر نتوانم توجه دیگران را جلب کنم احساس میکنم آدم کم اهمیتی هستم.

۲۰۶.در هر جمع یا اجتماعی به دنبال دریافت توجه و تحسین دیگران هستم.

۲۰۷.برای این که احساس کنم آدم ارزشمندی هستم نیازمند تأییده تحسین و تمجید زیاد دیگران هستم.

۲۰۸.حتی زمانی که کارها خوب پیش میرود احساس میکنم که این حس خوب موقتی است.

۲۰۹.اگر اتفاقات خوبی در زندگی ام بیفتد، نگرانم که مبادا بدشانسی از راه برسد.

۲۱۰.خیلی نمیتوانم در کارها دقت کنم چون تقریباً همیشه کارها غلط از آب در می آیند.

۲۱۱.مهم نیست که چه قدر سخت کوش باشم نگرانم که تمام سرمایه مالی ام را بر باد فنا بدهم.

۲۱۲.نگرانم که مبادا یک تصمیم اشتباه به فاجعه ای تمام عیار منجر شود.

۲۱۳.اغلب درباره تصمیمهای کوچک نیز وسواس نشان میدهم به این دلیل که پیامدهای یک تصمیم گیری اشتباه میتواند خیلی ناگوار باشد.

۲۱۴.اگر با این فرض کارم را شروع کنم که شکست میخورم احساس بهتری دارم زیرا اگر شکست بخورم احساس ناامیدی نمیکنم.

۲۱۵.بیشتر ذهنم درگیر وقایع منفی زندگی است تا وقایع مثبت.

۲۱۶.اغلب بدبین هستم.

۲۱۷.افراد صمیمی زندگی ام مرا آدمی نگران میدانند.

۲۱۸.اگر دیگران سخت مجذوب برخی از کارهای من شوند، احساس ناخوشایندی به من دست میدهد و حس میکنم که این تعریف و تمجیدها اخطاری است برای این که کارها به مشکل بخورند و بد عاقبت از آب در بیایند.

۲۱۹.اگر اشتباه کنم باید تنبیه شوم.

۲۲۰.اگر سنگ تمام نگذارم بدون شک شکست میخورم.

۲۲۱.اگر اشتباه کنم هیچ عذر و بهانه ای پذیرفته نیست.

۲۲۲.افراد مسئولیت گریز باید به نحوی گوشمالی داده شوند.

۲۲۳.بیشتر اوقات عذر و بهانه های دیگران را نمیپذیرم آنها فقط نمیخواهند مسؤولیت کارهای خودشان را بپذیرند و عواقب کارهایشان را ببینند.

۲۲۴.اگر کارم را انجام ندهم باید عواقبش را بپذیرم.

۲۲۵. اغلب به اشتباهات خود فکر میکنم و از دست خودم عصبانی میشوم.

۲۲۶.وقتی دیگران مرتکب اشتباهی میشوند پذیرش این جمله برای من سخت است: (ببخش و فراموش کن)

۲۲۷.حتی بعد از این که کسی از من معذرت خواهی میکند باز هم دست از لجاجت و کینه جویی دست برنمیدارم.

۲۲۸.وقتی فکر میکنم که کسی کار اشتباهی انجام میدهد به شدت آشفته میشوم.

۲۲۹.زمانی که افراد دست به بهانه تراشی میزنند یا دیگران را مسئول مشکلات خودشان تلقی میکنند عصبانی میشوم.

۲۳۰.دلیل اشتباه من مهم نیست زمانی که مرتکب اشتباه میشوم باید جریمه بشوم.

۲۳۱.به خاطر اشتباهات و دسته گلهایی که به آب دادم باید خودم را به شدت تنبیه کنم.

۲۳۲.من آدم بدی هستم که لایق تنبیه است.